جدول جو
جدول جو

معنی صلا دردادن - جستجوی لغت در جدول جو

صلا دردادن(کَ رَ)
آواز دادن برای طعام و جز آن. طلبیدن. خواندن:
مهین بانو چو بشنید این سخن را
صلادرداد غمهای کهن را.
نظامی.
کمر بستم بعشق این داستان را
صلای عشق دردادم جهان را.
نظامی.
چو شیرین گشت شیرین تر ز جلاب
صلا درداد خسرو را که دریاب.
نظامی.
صبا برقع گشاده مادگان را
صلا درداده کارافتادگان را.
نظامی.
و گر دردهد یک صلای کرم
عزازیل گوید نصیبی برم.
سعدی.
خوان نعمت نهاده و صلای کرم درداده. (گلستان). رجوع به صلا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صلا در دادن
تصویر صلا در دادن
آواز دادن مردم را برای طعام خوردن یا انجام دادن کاری، خواندن و دعوت کردن به چیزی یا امری، صلا دادن، صلا زدن، صلا گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلا دادن
تصویر صلا دادن
آواز دادن مردم را برای طعام خوردن یا انجام دادن کاری، خواندن و دعوت کردن به چیزی یا امری، برای مثال کمر بستم به عشق این داستان را / صلای عشق در دادم جهان را (نظامی۲ - ۱۱۹)، صلا زدن، صلا گفتن، صلا دردادن
فرهنگ فارسی عمید
(خَ دَ / دِ کَ دَ)
آواز دادن برای طعام و جز آن. خواندن. طلبیدن. صلا دردادن
لغت نامه دهخدا
تصویری از صلا در دادن
تصویر صلا در دادن
آواز دادن برای طعام و جز آن دعوت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
صلاگفتن صلازدن: فرا خواندن فرا خوانی هلا گفتن آواز دادن برای طعام و جز آن دعوت کردن، آواز دادن برای طعام، خواندن، طلبیدن
فرهنگ لغت هوشیار